|
چهار شنبه 16 مرداد 1392برچسب:, :: 18:26 :: نويسنده : SooGooLii
چهار شنبه 16 مرداد 1392برچسب:, :: 18:25 :: نويسنده : SooGooLii
مــــــن میــ نویسمـــ و
تــــــــــــــو
نـــــمی خــوانـــی !
امـــــــــــا مخــاطبـــــ کــه تـــــــــــــو بـــاشی …
مــدیـــــــونـــم اگــــــــــــــــــر ننــــــــویسم
چهار شنبه 16 مرداد 1392برچسب:, :: 18:21 :: نويسنده : SooGooLii
خاطراتت نه سر دارند,نه ته..
چهار شنبه 16 مرداد 1392برچسب:, :: 18:9 :: نويسنده : SooGooLii
به کوه گفتم عشق چیست؟ لرزید.
چهار شنبه 16 مرداد 1392برچسب:, :: 17:50 :: نويسنده : SooGooLii
میدونی قشنگترین احساس چه وقتیه !؟
چهار شنبه 16 مرداد 1392برچسب:, :: 17:49 :: نويسنده : SooGooLii
خیلی دوست دارم عزیزم دوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارم
چهار شنبه 16 مرداد 1392برچسب:, :: 17:46 :: نويسنده : SooGooLii
پرواز در هوای خيال تو ديدنی ست
چهار شنبه 16 مرداد 1392برچسب:, :: 17:45 :: نويسنده : SooGooLii
فراموشت نمی کنم آنگاه که برای آخرین بار از من پرسیدی:من و زندگیت یکی را انتخاب کن و من زندگی خود را انتخاب کردم و تو رفتی.بی آنکه بدانی تو تمام زندگیم بودی
چهار شنبه 16 مرداد 1392برچسب:, :: 17:24 :: نويسنده : SooGooLii
تمام ترانه هايم ترنم ياد توست و تمام نفسهايم خلاصه در نفسهاي توست اي زلال تر از باران و پاکتر از آيينه به وجود پر مهر تو مي بالم و تو را آن گونه که مي خواهي دوست دارم اي مهربان پرنده خيالم با ياد تو به اوج آسمانها پر خواهد گشود
و زيبايي ات را به رخ فرشتگان خواهد کشيد
تبسمي از تو مرا کافيست که از هيچ به همه چيز برسم
چهار شنبه 16 مرداد 1392برچسب:, :: 17:23 :: نويسنده : SooGooLii
مگه ميشه تو رو ديد و به ترانه نرسيد
بگو ميشه تازه شد مي شه تو رو نفس کشيد
ميشه از تماشاي اتيش بازي گذشت
بگو ميشه با تو تا اخر شعله ها دويد
مگه ميشه تو رو ديد و از سپيده پر نشد
تو رو ديد و از سفر هاي نديده پر نشد
تو رو ديد واز حريق شاپرک حرفي نزد
از هواي اين همه نفس بريده پر نشد
اره ميشه ميشه تا ستاره رفت
تا ته عشق تو باز دوباره رفت
بگو ميشه تو رو فهميد
ميشه از خوندن نترسيد
ميشه وزن عاشقانه
به غزل درد تو بخشيد
ميشه باز ديوونه تر شد
ميشه با تو دربه در شد
اره ميشه ميشه تا ستاره رفت
چهار شنبه 16 مرداد 1392برچسب:, :: 17:20 :: نويسنده : SooGooLii
ايـــــــــن روزا دوســـــــــتــــــــ داشتــــــــن
بــــــــه حـــــــراج گذاشــــــــــته شده اســـت
همـــــه بــــه همــــــــه بـــــي بهــــــــانه
ميـــ گويـــــــند دوستــــت دارم
براي همـــــــــين اگـــــــر روزي ، جـــــــايي ، کســــــي
از صميم قلـب
گفتـــــــ دوستـــــــــت دارم
لــبــخند مي زنيــــــم و مي گوييــــــــم :
ممنــــون ...
چهار شنبه 16 مرداد 1392برچسب:, :: 17:9 :: نويسنده : SooGooLii
شاید سال ها بعد در گذر جاده ها بی تفاوت ازکنارهــــم بگذریم و تو... آهسته زیر لب بگویی چقدر آن غریبه شبیه خاطراتم بود.......
چهار شنبه 16 مرداد 1392برچسب:, :: 17:1 :: نويسنده : SooGooLii
خداوندا! به دلهاي شكسته به تنهايان در غربت نشسته
به آن عشقي كه از نام تو خيزد بدان خوني كه در راه تو ريزد
به مسكينان از هستي رميده به غمگينان خواب از سر پريده
به مرداني كه در سختي خموشند براي زندگي جان مي فروشند
همه كاشانه شان خالي از قوت است سخنهاشان نگاهي در سكوت است
به طفلاني كه نان آور ندارند ـ سر حسرت ببالين ميگذارند
به آن « درمانده زن » كز فقر جانكاه ـ نهد فرزند خود را بر سر راه
بآن كودك كه ناكام است كامش ز پا ميافكند بوي طعامش
به آن جمعي كه از سرما بجانند ز « آه » جمع، « گرمي » ميستانند
به آن بيكس كه با جان در نبرد است غذايش اشك گرم و آه سرد است
به آن بي مادر از ضعف خفته ـ سخن از مهر مادر ناشنفته
به آن دختر كه ناديدي گناهش عبادت خفته در شرم نگاهش
به آن چشمي كه از غم گريه خيز است به بيماري كه با جان در ستيز است
به داماني كه از هر عيب پاك است به هر كس از گناهان شرمناك است ـ
دلم را از گناهان ايمني بخش به نور معرفت ها روشني بخش
چهار شنبه 16 مرداد 1392برچسب:, :: 17:0 :: نويسنده : SooGooLii
میگه خسته شدم از اینکه باهاش حرف می زنم،میگم چرا؟،میگه دوس دارم وقتی زنگ میزنم حرفای خوب باهم بزنیم دوس دارم ازش حرفای قشنگ بشنوم دوس دارم مثه دخترای دیگه ناز کنم،الکی قهر کنم اونم نازمو بکشه ولی...ولی چی؟ولی هر وقت زنگ می زنم از اون اولش حرفای بد می زنه تا موقعی که خداحافظی کنیم میگم بهت چی میگه؟ میگه به من حرفی نمی زنه ولی طرز حرف زدنش عوض شده اصلا همش با فوش و این چیزا حرف می زنه اصلا بینمون حرفای قشنگ نیست چه برسه به عاشقونه تازه این واسه روزاست شب که میشه... میگم اصلا چرا باهاش دوس شدی؟چرا بهش زنگ می زنی چرا جواب تلفناشو می دی؟ واسه چند لحظه ساکت میشه بعد میگه دوسش دارم.گفتم خودتم خوب میدونی منم اینو خوب میدونمکه اون هنوز مرد زندگی نیست هنوز نمی خواد باور کنه که حالا دیگه تنها نیست حالا دیگه واسه خودش نیست حالا دیگه مسئولیت داره؛هنوز توی عیش و نوش خودشه،میگه حالا چکار کنم؟ میگم یه تصمیم جدی بگیرو ازش جدا شو وگرنه اگر بیشتر ادامه بدی شک نکن یه بلای بدی سرت میاره بعدم ولت میکنه... اما دخترک بیچاره چکار کنه عاشقش شده دوسش داره از ته دل تمام فکر و حواسش پیش اونه می خواد به هر طریقی شده اونو پیش خودش نگه داره...اما از یه آدمی که توی هوا و هوس خودش غرق شده چه انتظاری میشه داشت...
چهار شنبه 16 مرداد 1392برچسب:, :: 16:55 :: نويسنده : SooGooLii
تازگیا مد شده دخترا دیگه دوس پسر ندارن!!! . . . . . . عوضش شونصدتا داداش دارن !!!!
چهار شنبه 16 مرداد 1392برچسب:, :: 16:51 :: نويسنده : SooGooLii
در نظر دارم یه قوطی نارنجی بخرم و توش اسمارتیز بریزم... هروقت سردرد داشتمو یکی ازم پرسید چی شده؟ بگم: "چیزی نیست، همون سردردهای همیشگی... بعدم چندتاشو بخورم بگم آآآآه لامصب عنده کلاسه* * *
تو امده ای کسی خانه نیست!!! من صدای قدم های تورا فراموش کرده ام... باز میگردی... و من به تماشای ماه میروم... نگران نباش به رفتن تو ربط ندارد اصلا....!!!!!* * *
سر میخورم... به زمین... از چشم هایی که : تمام سنگ فرش ها را از برند !!!!
چهار شنبه 16 مرداد 1392برچسب:, :: 16:50 :: نويسنده : SooGooLii
یک شنبه 6 مرداد 1392برچسب:, :: 20:18 :: نويسنده : SooGooLii
یک شنبه 6 مرداد 1392برچسب:, :: 20:6 :: نويسنده : SooGooLii
صد بار دلم میخواست برم این بارم یکیش
یک شنبه 6 مرداد 1392برچسب:, :: 20:3 :: نويسنده : SooGooLii
جای تو فکرو خیالت شبا میاد پیشم
یک شنبه 6 مرداد 1392برچسب:, :: 19:53 :: نويسنده : SooGooLii
نه امشب که هرشب که حالم خرابه |